انجمن اوستا
be Avesta forum khosh amadid
etelaate system neshan midahad ke shoma be onvane mehman vared shodid
baray estefadeh az hameye emkanat bayad sabte nam konid
agar dar forum ozv hastid be hesabe karbari khod vared shavid.
_____
Avesta forum be yek modir talar ke tavanaie jazbe afrad va modiriyat mataleb ra dashteh bashad niazmand ast leza agar kasi davtalab be modiriyat ast darkhast khod ra az tarigh pm be fasatechnology@yahoo.com ersal konad.
_____
lahazate khoshi ra baraye shoma arezoo mandim
انجمن اوستا
be Avesta forum khosh amadid
etelaate system neshan midahad ke shoma be onvane mehman vared shodid
baray estefadeh az hameye emkanat bayad sabte nam konid
agar dar forum ozv hastid be hesabe karbari khod vared shavid.
_____
Avesta forum be yek modir talar ke tavanaie jazbe afrad va modiriyat mataleb ra dashteh bashad niazmand ast leza agar kasi davtalab be modiriyat ast darkhast khod ra az tarigh pm be fasatechnology@yahoo.com ersal konad.
_____
lahazate khoshi ra baraye shoma arezoo mandim
انجمن اوستا
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

www.Avesta.gettalk.net www.Avestachat.tk
 
Homeتغیر آدرس انجمنLatest imagesSearchRegisterLog in

 

 لحظه های بارانی

Go down 
AuthorMessage
EZRAIIL
پشتیبانی
پشتیبانی
EZRAIIL


تعداد پستها : 202
تاريخ عضویت : 2010-11-22
زادگاه : یزد

لحظه های بارانی Empty
PostSubject: لحظه های بارانی   لحظه های بارانی Empty2010-11-28, 10:37

آن دم که باران می بارید و قطره های آن بر روی گونه ام مینشست تو را یافتم.
تو همان قطره بارانی بودی که بر روی چشمانم نشستی ، قطره ای پر از محبت و عشق.
آن لحظه احساس کردم آن قطره ، قطره اشکم است که از چشمانم سرازیر شده .
اما آن یک قطره باران بود ، قطره بارانی که مرا عاشق کرد.
از آن لحظه هر زمان باران می بارید به زیر باران میرفتم بدون هیچ چتر و سرپناهی.
باران می بارید و من خیس خیس در زیر قطره هایش می نشستم تا دوباره تو را احساس کنم.
یک لحظه بغض گلویم را گرفت و قطره های اشک از چشمان سرازیر شد.
قطره های اشکی که بوی باران میداد .
گویا یکی از آن قطره های اشک ، همان قطره باران بود که در چشمانم نشسته بود.
احساس کردم چشمانم عاشق شده اند ، عاشق باران و لحظه های بارانی.
حس غریبی بود .
حسی که میگفت این قطره های اشک فرشته ایست که از آسمان بر گونه های من میریزد.
یک لحظه چشمانم را به آسمان دوختم ، در میان شاخه های درختی که در زیر آن ایستاده بودم تو نشسته بودی و چشمان خیست را به من دوخته بودی.
تو بودی که اشک میریختی و قطره های اشکت همراه با باران بر گونه های من میریخت.
آری آن قطره از اشکهای تو بود نه از قطره های باران.
آن زمان بود که عاشق باران شدم ، عاشق تو و لحظه های بارانی .
Back to top Go down
http://www.ezraiiltanha.blogfa.com
 
لحظه های بارانی
Back to top 
Page 1 of 1
 Similar topics
-
» مرد تنها دریک شب بارانی
» لحظه سرد ..........
» لحظه ای برگرد
» لحظه های بی مروت
» لحظه ای شیرین

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
انجمن اوستا :: انجمن اوستا :: ادبیات-
Jump to: